جدول جو
جدول جو

معنی شاخ زرین - جستجوی لغت در جدول جو

شاخ زرین
(خِ زَرْ ری)
کنایه از قلم زردرنگ نویسندگی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چای زرین
تصویر چای زرین
نوعی چای با پرهای درشت و زرد رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخ زدن
تصویر شاخ زدن
شاخه زدن، شاخه درآوردن درخت
شاخ زدن حیوان به کسی یا به حیوان دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(سِ زَرْ ری)
کنایه از ماه نو است که به عربی هلال گویند. (برهان). زورق سیمین
لغت نامه دهخدا
(ج زَرْ ر)
افسری از زر. تاج ساخته شده از طلا، کنایه است از شعلۀ شمع و چراغ و غیره:
تا نبود این تاج زرین بر سرش استوده بود
شمع افتاد از هوای سر فرازی درگداز.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ وَ شُ دَ)
حجامت کردن. (ناظم الاطباء) ، بصورت تاری درآوردن: نمک طبرزد بشکافند و شاخ کنند و بمجرای قضیب در نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، شاخه برآوردن. شاخه زدن:
درخت دانش من شاخ کرد و میوه نمود
شکوفه داد کنون اندر آمده ست ببار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(سِ زَرْ ری)
کنایه از ساغر می. (شرح دیوان خاقانی) :
طاس زرین کش آفتاب آسا
کآفتاب است طاس پرچم صبح.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(شَ رِ زَرْ ری)
شهری بوده است از عمارات حضرت سلیمان. (آنندراج) :
سوارش در نظر از قصر ایوان
بود چون شهر زرین سلیمان.
استرآبادی (از آنندراج).
گر چنین زآن برگ گل زرین گیا خواهد دمید
خانه آیینه را هم شهر زرین میکند.
حاجی سابق (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ زَرْ ری)
کنایه از آفتاب عالمتاب. (برهان قاطع) (آنندراج). آفتاب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ خوا / خا شُ دَ)
انشعاب. (تاج المصادر بیهقی). تفرع. (مصادر زوزنی). شاخه زدن. رستن و دمیدن شاخ:
این جهان را بنظم شاخ زند
هر چه در باغ طبع من کارد.
مسعودسعد.
عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزند
وز دل من صبر رابیخ کنون میکند.
خاقانی.
، نطح. (دهار). راندن و دفع کردن (حیوان) با شاخ خود. (ناظم الاطباء). کله زدن گوسفند و گاو و غیره، کله زدن جنین در شکم مادر: بعد از آن تن فرزند (در شکم مادر) شاخ زدن گیرد و اندامها پدید آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، نفیر زدن، لطمه زدن و اذیت کردن. (فرهنگ نظام).
- امثال:
راحتی شاخت می زند
لغت نامه دهخدا
(خِ زَ)
پاره ای زر. شاخه های زر که در خزائن سلاطین نگهدارند. (آنندراج) :
ز برگهای خزان بر نهال شاخ زری است
چه کیمیا است که طالع بباغبان داده است.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاخ کردن
تصویر شاخ کردن
آماده جنگ کردن سرو کردن، خشم آوردن خشمناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخ زدن
تصویر شاخ زدن
کله زدن حیوانات شاخدار بکسی یا به حیوان دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
ابزار فلزی شبیه بیلچه که با آن عسل را از کندو خارج کنند یا
فرهنگ گویش مازندرانی