افسری از زر. تاج ساخته شده از طلا، کنایه است از شعلۀ شمع و چراغ و غیره: تا نبود این تاج زرین بر سرش استوده بود شمع افتاد از هوای سر فرازی درگداز. کلیم (از آنندراج)
افسری از زر. تاج ساخته شده از طلا، کنایه است از شعلۀ شمع و چراغ و غیره: تا نبود این تاج زرین بر سرش استوده بود شمع افتاد از هوای سر فرازی درگداز. کلیم (از آنندراج)
حجامت کردن. (ناظم الاطباء) ، بصورت تاری درآوردن: نمک طبرزد بشکافند و شاخ کنند و بمجرای قضیب در نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، شاخه برآوردن. شاخه زدن: درخت دانش من شاخ کرد و میوه نمود شکوفه داد کنون اندر آمده ست ببار. ناصرخسرو
حجامت کردن. (ناظم الاطباء) ، بصورت تاری درآوردن: نمک طبرزد بشکافند و شاخ کنند و بمجرای قضیب در نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، شاخه برآوردن. شاخه زدن: درخت دانش من شاخ کرد و میوه نمود شکوفه داد کنون اندر آمده ست ببار. ناصرخسرو
شهری بوده است از عمارات حضرت سلیمان. (آنندراج) : سوارش در نظر از قصر ایوان بود چون شهر زرین سلیمان. استرآبادی (از آنندراج). گر چنین زآن برگ گل زرین گیا خواهد دمید خانه آیینه را هم شهر زرین میکند. حاجی سابق (از آنندراج)
شهری بوده است از عمارات حضرت سلیمان. (آنندراج) : سوارش در نظر از قصر ایوان بود چون شهر زرین سلیمان. استرآبادی (از آنندراج). گر چنین زآن برگ گل زرین گیا خواهد دمید خانه آیینه را هم شهر زرین میکند. حاجی سابق (از آنندراج)
انشعاب. (تاج المصادر بیهقی). تفرع. (مصادر زوزنی). شاخه زدن. رستن و دمیدن شاخ: این جهان را بنظم شاخ زند هر چه در باغ طبع من کارد. مسعودسعد. عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزند وز دل من صبر رابیخ کنون میکند. خاقانی. ، نطح. (دهار). راندن و دفع کردن (حیوان) با شاخ خود. (ناظم الاطباء). کله زدن گوسفند و گاو و غیره، کله زدن جنین در شکم مادر: بعد از آن تن فرزند (در شکم مادر) شاخ زدن گیرد و اندامها پدید آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، نفیر زدن، لطمه زدن و اذیت کردن. (فرهنگ نظام). - امثال: راحتی شاخت می زند
انشعاب. (تاج المصادر بیهقی). تفرع. (مصادر زوزنی). شاخه زدن. رُستن و دمیدن شاخ: این جهان را بنظم شاخ زند هر چه در باغ طبع من کارد. مسعودسعد. عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزند وز دل من صبر رابیخ کنون میکند. خاقانی. ، نطح. (دهار). راندن و دفع کردن (حیوان) با شاخ خود. (ناظم الاطباء). کله زدن گوسفند و گاو و غیره، کله زدن جنین در شکم مادر: بعد از آن تن فرزند (در شکم مادر) شاخ زدن گیرد و اندامها پدید آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، نفیر زدن، لطمه زدن و اذیت کردن. (فرهنگ نظام). - امثال: راحتی شاخت می زند
پاره ای زر. شاخه های زر که در خزائن سلاطین نگهدارند. (آنندراج) : ز برگهای خزان بر نهال شاخ زری است چه کیمیا است که طالع بباغبان داده است. سلیم (از آنندراج)
پاره ای زر. شاخه های زر که در خزائن سلاطین نگهدارند. (آنندراج) : ز برگهای خزان بر نهال شاخ زری است چه کیمیا است که طالع بباغبان داده است. سلیم (از آنندراج)